برچسب : نویسنده : avarang بازدید : 24
برچسب : نویسنده : avarang بازدید : 58
برچسب : نویسنده : avarang بازدید : 62
حالا خراب این چلّه ی سکوت
میان پرسش من از سنگینی تابوت زندگی چهل ساله ام که در مستطیلی بسته ورم کرده است
و پاسخ تو به زبان من دراوردی ات
فاصله ای ست
فاصله ای ست
برچسب : نویسنده : avarang بازدید : 97
برچسب : نویسنده : avarang بازدید : 110
برچسب : نویسنده : avarang بازدید : 100
در من تصویری از تو حکاکی می شود که من تو را با آن ورق میزنم و از آنِ خود میکنم.
نگاهت آنقدر در چشمهای من تکرار شده است که تمام عکس هایت شبیه یکدیگرند. تمام تصاویر پشت سرت هم. من همواره از همان دریچه با همان زاویه و در همان نور به تو نگاه کردم. همواره تو را حریصانه در حفره چشمان خود فرو بردم. مژه به مژه پلک هایت، بند به بند سر انگشتانت و لب به لب دهانت را.
من انگار با ترسِ از دست دادن نور، تمام لحظات تابش تو را ثبت کرده ام اما نمیدانستم که تمام لحظات اینقدر شبیه یکدیگرند!
برچسب : نویسنده : avarang بازدید : 87
برچسب : نویسنده : avarang بازدید : 85
برچسب : نویسنده : avarang بازدید : 86
خداوند آواز بلند عشق وُ باران وُ ایران وُ همه سروهای چمان!
کاش برای درد فقدانت - و همه آنهایی که خودِخودِ زندگی اند-
حتی یک واژه کوچک وجود داشت.
جاودانگیِ همواره برازنده شماست.
"هوای هزار اردیبهشت تقدیم روح آسمانی ات
تو که صدا به احترامت سکوت میکرد!"
برچسب : نویسنده : avarang بازدید : 85